سید محمد مجیدی ::
شنبه 85/10/16 ساعت 6:1 عصر
علم وحکمت علی علیه السلم
ان ههنا لعلما جما (على علیه السلام)
در مورد علم امام و پیغمبر عقاید مردم مختلف است گروهى معتقدند که علم آنان محدود بوده و در اطراف مسائل شرعیه دور میزند و جز خدا کسى از امور غیبى آگاه نمیباشد زیرا آیاتى در قرآن وجود دارد که مؤید این مطلب است من جمله خداوند فرماید:
و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو)
(1) کلیدهاى خزائن غیب نزد خدا است و جز او کسى بدانها آگاه نیست) و همچنین فرماید: (و ما کان الله لیطلعکم على الغیب) (2) و خداوند شما را بر غیب آگاه نسازد) در برابر این گروه جمعى نیز آنها را بر همه امور اعم از تکوینى و تشریعى آگاه دانند و عدهاى هم که مانند اهل سنت بعصمت امام قائل نمىباشند امام را مانند دیگر پیشوایان دانسته و گویند ممکن است او چیزى را نداند در حالیکه اشخاص دیگر از آن آگاه باشند همچنانکه عمر در پاسخ زنى که او را مجاب کرده بود گفت. (کلکم افقه من عمر حتى المخدرات فى الحجال) (3) همه شما از عمر دانشمندترید حتى زنهاى پشت پرده) .
بحث در این موضوع از نظر فلسفى مربوط است بشناسائى ذهن و دانستن ارزش معرفت آدمى و اینکه علم از چه مقولهاى میباشد و خلاصه آنکه علم انکشافواقع است و بدو قسم ذاتى و کسبى تقسیم میشود (4) .علم ذاتى مختص خداوند تعالى است و ما را بتصور حقیقت و کیفیت آن هیچگونه راهى نیست،و علم کسبى مربوط بافراد بشر است که هر کسى میتواند در اثر تعلم و فرا گرفتن از دیگرى دانشى تحصیل نماید.و شق سیم علم لدنى و الهامى است که مخصوص انبیاء و اوصیاء آنها میباشد و این قسم علم مانند علم افراد بشر کسبى و تحصیلى نیست و باز مانند علم خدا ذاتى هم نیست بلکه علمى است عرضى که از جانب خدا بدون کسب و تحصیل به پیغمبران و اوصیاء آنها افاضه میشود و آنان با اذن و اراده خدا میتوانند از حوادث گذشته و آینده خبر دهند و در برابر هر نوع پرسش دیگران پاسخ مقتضى گویند چنانکه خداوند درباره حضرت خضر فرماید : (و علمناه من لدنا علما) (5) و ما او را از جانب خود علم لدنى و غیبى تعلیم دادیم) و همچنین حضرت عیسى علیه السلام که از جانب خدا علم لدنى داشت بقوم خود گوید:
(و انبئکم بما تأکلون و ما تدخرون فى بیوتکم) (6) .
(شما را خبر میدهم بدانچه میخورید و آنچه در خانههایتان ذخیره میکنید.)
بنابر این آیاتى که در قرآن علم غیب را از غیر خدا نفى میکند منظور علم ذاتى است که مختص ذات احدیت است و در جائیکه آنرا براى دیگران اثبات میکند علم لدنى است که بوسیله وحى و الهام (7) از جانب پروردگار بدانها افاضه میشود و آنان نیز با اراده خدا از امور غیبى آگاه میگردند چنانکه فرماید:
(عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول (8) ... (خداوند داناى غیب است و ظاهر نسازد بر غیب خود احدى را مگر کسى را که براى پیغمبرى پسندیده باشد.)
با توجه بمفاد آیات گذشته،رسول اکرم صلى الله علیه و آله که سر حلقه سلسله عالم امکان و بساحت قرب حق از همه نزدیکتر است مسلما علم بیشترى از جانب خداوند باو افاضه شده و برابر نص صریح قرآن کریم که فرماید (علمه شدید القوى (9) آنحضرت برمز وجود و اسرار کائنات بیش از هر کسى آگاه بوده است و علم على علیه السلام هم که مورد بحث ما است مقتبس از علوم و حکم آنجناب است زیرا على علیه السلام دروازه شهرستان علم پیغمبر بود،و برابر نقل مورخین و اهل سیر از عامه و خاصه نبى اکرم فرموده است:
انا مدینة العلم و على بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب (10)
همچنین نقل کردهاند که فرمود:
انا دار الحکمة و على بابها (11) .
خود حضرت امیر علیه السلام فرمود:
لقد علمنى رسول الله صلى الله علیه و آله الف باب کل باب یفتح الف باب (12) .
یعنى رسول خدا مرا هزار باب از علم یاد داد که هر بابى هزار باب دیگر باز میکند.
شیخ سلیمان بلخى در کتاب ینابیع المودة مینویسد که على علیه السلام فرمود.
سلونى عن اسرار الغیوب فانى وارث علوم الانبیاء و المرسلین (13) .
(درباره اسرار غیبها از من بپرسید که من وارث علوم انبیاء و مرسلین هستم) و باز نوشتهاند که پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود علم و حکمت بده جزء تقسیم شده نه جزء آن بعلى اعطاء گردیده و یک جزء به بقیه مردم و على در آن یک جزء هم اعلم مردم است (14) .
و از ابن عباس روایت شده است که پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود:على بن ابى طالب اعلم امتى،و اقضاهم فیما اختلفوا فیه من بعدى (15) یعنى على بن ابیطالب دانشمندترین امت من است و در مورد آنچه پس از من اختلاف کنند داناترین آنها در داورى کردن است.
ابن ابى الحدید که از دانشمندان بزرگ اهل سنت بوده و نهج البلاغه را شرح کرده است گوید که کلیه علوم اسلامى از على علیه السلام تراوش نموده است و آنحضرت معارف اسلام را در سخنرانیهاى خود با بلیغترین وجهى ایراد نموده است.
على علیه السلام صریحا فرمود:سلونى قبل ان تفقدونى.بپرسید از من پیش از آنکه از میان شما بروم!و از این جمله کوتاه میزان علم آنجناب روشن میشود زیرا موضوع علم را قید نکرده و دائره سؤالات را محدود ننموده است بلکه مردم را در سؤال از هر نوع مشکلات علمى آزاد گذشته است و این سخن دلیل احاطه آنحضرت برموز آفرینش و اسرار خلقت است و چنین ادعائى بغیر از وى از کسى دیده و شنیده نشده است چنانکه ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه گوید همه مردم اجماع کردند بر اینکه احدى از صحابه و علماء نگفته سلونى قبل ان تفقدونى مگر على بن ابیطالب (16) .
علماء و مورخین (از عامه و خاصه) نوشتهاند که على علیه السلام فرمود سلونى قبل ان تفقدونىـاز من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید بخدا سوگند اگر بر مسند فتوى بنشینم در میان اهل تورات باحکام تورات فتوى دهم در میان اهل انجیل بانجیل و در میان اهل زبور به زبور و در میان اهل قرآن بقرآن بطوریکه اگرخداوند آن کتابها را بسخن در آورد گویند على راست گفت و شما را بآنچه در ما نازل شده فتوى داد و باز فرمود بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید سوگند بآنکه دانه را (در زیر خاک) بشکافت و انسان را آفرید اگر از یک یک آیههاى قرآن از من بپرسید شما را از زمان نزول آن و همچنین در مورد شأن نزولش و از ناسخ و منسوخ و از خاص و عام و محکم و متشابهش و اینکه در مکه یا در مدینه نازل شده است خبر میدهم (17) .
على علیه السلام با آنهمه علم و دانش در میان اشخاص جاهل و نادان افتاده بود و مردم جز تنى چند از خواص اصحابش از علم او بهرهمند نمیشدند و مصداق سخن سعدى را داشت که گوید:
عالم اندر میانه جهال
مثلى گفتهاند صدیقان
شاهدى در میان کوران است
مصحفى در سراى زندیقان
على علیه السلام همیشه آرزومند بود که صاحب کمالى پیدا کند تا از مشکلات علوم و اسرار آفرینش با او بازگو کند و اشاره بسینه خود کرده و میفرمود:ان ههنا لعلما جماـدر سینه من دریاى خروشان علم در تموج است ولى افسوس که کسى استعداد فهم آنرا ندارد.
قوانین کلى طبیعى و اصول مسلمهاى که مورد تحقیق دانشمندان اروپا قرار گرفته است در سخنان و خطبههاى على علیه السلام کاملا هویدا است و خطبههاى آنحضرت مشحون از حقائق فلسفى و معارف اسلامى است که دانشمندان و فلاسفه بزرگ مانند صدر المتألهین و غیره استفادههاى شایانى از آنها نمودهاند.
خلفاى ثلاثه که مدت 25 سال مسند خلافت را اشغال کرده بودند چنانکه سابقا اشاره شد در رفع مشکلات علمى و قضائى از آنجناب استمداد میکردند.
نوشته های دیگران()